شاید تا چند سال پیش می‌شد خیلی جدی‌تر از جبری بودن اسم و فامیلی‌مون گلایه کنیم؛ اما حالا که با یه اکانت حتی می‌تونیم شخصیت خودمون رو هم از نو خلق کنیم، دیگه ساختن یه اسم و فامیل جدید نباید خیلی سخت باشه؛ پس یه‌کم می‌تونیم از احساس ناخوشایند این جبر کم کنیم. منم توی بعضی فضاها با اسم غیرواقعی نوشتم. جاهایی که بودنم خیلی محو و بی‌اثر بود. هنوز هم همین‌طوره. با اسم‌هایی که برام توخالی‌‌ان؛ هیچ‌چیزی رو به ذهنم نمی‌آرن و بود و نبودشون برام یکیه.

از نوجوانی دوست داشتم سارا سهرابی باشم. با خودم می‌گفتم شاید یه روزی با این اسم کتاب‌هام رو منتشر کنم. می‌دونم چرا سارا، اما سهرابی رو نه. درواقع هیچ سهرابی‌نامی تا امروز دوروبر خودم ندیدم. اما سارا. وقتی خودت رو توی آینه می‌بینی دیدت عمیق‌تر از چیزیه که به‌نظر می‌آد. و من همیشه چیزی شبیه سادگی نابی می‌بینم که با اسم سارا به ذهنم می‌آد. چیزی که هیچ‌وقت توی اسم حورا ندیدم. حوراء یعنی زن زیباچشمی که سفیدی چشمش بیش از حد سفید و سیاهی‌اش بیش از حد سیاهه. حوراء لقب دختر پیامبره. حوراء آدم رو یاد بهشت و وعده‌های پرحاشیه می‌اندازه و. من اسمم رو دوست دارم؛ اما من کجا و این حرف‌ها کجا.

تعداد دقیق ساراهایی که شدن شخصیت اصلی داستان‌های ذهنی‌ام مشخص نیست. حتی اوایل که رفتم اینستاگرام نشستم به سرچ سارا سهرابی؛ می‌خواستم ببینم واقعی‌هاش چه شکلی‌ان، حتی قبل از اینکه به ذهنم برسه حورا رضایی‌ها رو سرچ کنم؛ اما چون جواب خوبی برای تخیلاتم پیدا نکردم، سارا سهرابی ذهنم بیشتر پروبال گرفت.

اما هیچ‌وقت و هیچ‌جا با این اسم ننوشتم. حورا رضایی‌ای که منم هیچ‌وقت اون‌قدر سارا سهرابی نبود؛ اون‌وقت سارا سهرابی هم می‌شد نقابی که هیچ‌وقت نتونستم بپذیرمش؛ یه‌جورهایی دورویی بود به‌نظرم. اسمش رو می‌ذارم اصل وفاداری به خود. شاید این اسم به اون من آرمانی تعلق داره که هیچ‌وقت بهش نرسیدم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها