جنازهام رو بهزور از اون سر تهران کشونده بودم و رسونده بودمش توی اتاق. نتیجهی کشمکشهای ذهنیام به این جمله ختم شد: گاهی هم فکر میکنم هیچ داستانی از خودم ندارم که برای دیگری تعریف کنم. خب. دیشب هم تو موقعیت مشابه جسمی و فکری بودم که از گشت شبانهام توی بیان و رسیدن اتفاقی به چند تا پُست، فهمیدم یه داستان دارم، یه داستان بهغایت زرد و تهوعآور.
درباره این سایت